هیچکس به من نگفت
که شما اعمالم را می بینی و ناظر هستی ، اما باورم نمی شد.
تازه فهمیدم که در روز قیامت در و دیوار به کارهایم شهادت می دهند و فرشتگان از مشاهده کارهایم ، تعریف می کنند و تو که مقامت از هر فرشته و انسانی بالاتر است ، چگونه باخبر نباشی از کارهایم؟! حالا به یقین دانستم که می دیدی، اما چقدر بزرگوارانه مثل خدا که ستار و پرده پوش است ، همه را مخفی کردی که هیچکس ندانست که من چه ها که نکرده ام.
نمی دانم منظورت چه بوده است، شاید می خواستی با این کارها ، مرا به سوی خودت بکشانی و عرق شرم مرا با دستمال توفیق توبه ، پاک کنی.
حالا می خواهم بیایم ، می خواهم برای شما باشم ، به سوی شما حرکت کنم و محور کارهایم ، رضایت شما باشد، کمکم کن.