هیچکس به من نگفت
که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و اگر ما را رها کنی یا فراموش ، دشمن درون و برون دمار از ما در می آورد. چقدر شاد می شوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودی : " هرگز شما را از یاد نبرده ایم ."
مگر می شود که ارباب کریم ، نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.
اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشی ها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.
کسی به من نگفت که می شود با شما حرف زد ، درد دل کرد و قصه ها را غصه وار گفت.
نمی دانشتم که نوجوانان هم می توانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان ، و گاه گاهی ، نوای خوش " یابن الحسن" بر لب جاری سازند.
ای کاش از همان دوران نوجوانی می فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.
اما حالا هم که به خود آمده ام و می خواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیال های بی خود در دلم خانه کرده اند که ...؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قلبم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود.
متن :
وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا، وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ، وَلِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیَاةِ، وَأَنَّکَ فِی قُلْعَة وَدَارِ بُلْغَة، وَطَرِیق إِلَى الاْخِرَةِ، وَأَنَّکَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لاَ یَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ یَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ، فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ یُدْرِکَکَ وَأَنْتَ عَلَى حَال سَیِّئَة، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَیَحُولَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ.
ترجمه:و (بدان) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پیوسته در تعقیب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرار کننده اى از آن نجات نمى یابد و هرکس را او در جستجویش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت، بنابراین از این بترس که مرگ زمانى تو را بگیرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پیش از فرا رسیدن مرگ با خویشتن گفتگو مى کردى که توبه کنى; ولى مرگ میان تو و توبه حایل مى شود و اینجاست که خویشتن را به هلاکت افکنده اى.
ادامه مطلب ...
هیچکس به من نگفت
که غیبت شما ، به معنای نبودن نیست ، بلکه به معنای ندیدن هم نیست ، چرا که تو روی فرش مجالس ما ، قدم می گذاری . در بین مایی ، ما را می بینی و می شناسی. ما هم تو را می بینیم ولی نمی شناسیم. مگر نه این که شما را تشبیه کرده اند به یوسفعلیه السلام که برادران را دید و شناخت ، او را با این که دیدند نشناختند.
مگر نه این است که در دعای ندبه می خوانیم ، ای غایبی که غایب از ما نیستی ؛ فدایت شوم، ای دور از مایی که از ما دور نیستی.
مگر نه این است که وقتی می آیی ، خلایق انگشت به دهن می مانند که ما این آقا را نه یکبار ، بلکه بارها دیده ایم. پس تو اینجایی در بین ما ، ولی غایبی ، یعنی ناشناخته ای ، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست ، تو برای من غایبی که نمی شناسمت.
ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو ، غیبت حداقل برای خودم ، تمام شدنی است.
ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجودم حس می کردم.
بارها روی تو دیــدم ولی نشناختـم لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
کعبه را کردم بهـانه تا بگردم دور تو آمــدم دور تو گــــردم ولی نشناختــم