هیچکس به من نگفت
که یکی دیگر از راه هایی که مرا به یاری شما نزدیک می کند ، بستن عهد با شماست.
عهدهایی که شاید در ظاهر کوچک باشند اما در گذشت زمان ، اثرات پر باری را به نمایش خواهند گذاشت.
مثلا عهد ببندم که به دوستانم زودتر سلام کنم و دروغ را از صفحه زتدگیم فقط به خاطر شما بیرون کنم و بر همین دو عهد ، مداومت کنم تا بعد از محکم شدن این عهد و پیمان ، سراغ سومین پیمانم با شما بیایم ...
حتی دعای عهد را اگر صبح حا موفق به خواندن نمی شوم در اولین وقت نشاطم در هرجا شد زمزمه کنم.
هرچند که دیر فهمیدم که دعای عهد چه مضامین زیبایی دارد و چه مناجات عاشقانه ای است که طلب دیدار دلدار را می کند و عاجزانه درخواست یاری آن امام غریب را در سر می پروراند که حتی اگر امام آمد و قبل از ظهورت ، مرا از دنیا برد ، باز هم زنده شوم و برگردم و تو را یاری کنم.
کسی به من نگفت که می توانی صبح را با عهد با امام زمانت شروع کنی تا این عهد ، مدد کند تو را در دوری از گناه و یک قدم نزدیک شدن به عزیز دل ها.
عمریست بیقرار نگاهت نشسته ایم از غـــــصـه نیامــــدنت دل شکســــــته ایم
ما پای عــهد عاشـــــقی سرخ انتظار با هر کسی به غیر تو پیمان گسسته ایم
هیچکس به من نگفت
که طولانی شدن غیبت شما ، به خاطر نداشتن یار است ، و من چقدر دیر دانستم که من هم می توانم یار شما باشم. اصلا در فکر من نمی گنجید که یاران تو از همین کره خاکی و تعدادی از آن ها از همین خاک پاک ایرانند.
اگر به من گفته بودند که یاران شما ، منتظر شما هستند ، گناه در زندگیشان راه ندارد و اخلاقشان ستودنی است ، هرگز گناه نمی کردم و با مادرم بسیار خوش اخلاق بودم ، اما دیر فهمیدم و ندانسته سمت گناه رفتم و در جوانی و غرور بلوغ ، دچار بداخلاقی هایی شدم.
اما می دانم حالا هم دیر نشده اگر شروع کنم قبولم می کنی و مهر خادمی بر پیشانیم می زنی که خادم تو ارباب عالم است.
من حتی تعداد یاران شما را که بیشتر از 313 نفر هستند را نمی دانستم ، اما وقتی شنیدم که به این تعداد محدود نمی شوند و دسته های بعدی هم در راه یاری شما ، قیام می کنند خوشحال شدم و امیدوار.
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
هیچکس به من نگفت
که یاد شما در قلبم باران نور و برکت می بارد که دانه وجودم را تا خورشید وجودت می پرورد و بالا می برد واین یعنی بهره مندی از تربیت خصوصی بهترین مربی عالم از جانب پروردگار.
تازه دانستم که حتی وقتی تو را فراموش کرده ام به یادم هستی ، اما چقدر دیر فهمیدم اگر یاد تو باشم تو مرا با نگاه ویژه ای یاد می کنی و این نگاه ویژه چه ها که نمیکند.
هر چند دیر ، اما خوب شد دانستم که اگر به یاد شما باشم شما مرا با دعای خالصانه و عنایت ویژه ، مورد توجه قرار می دهی و اینگونه من ، آنگونه می شوم که خدا می خواهد یعنی آماده یاری.
اگر از نوجوانی زودتر می فهمیدم که می شود شب ، هنگام خواب ، با یاد شما خوابید و صبح با یاد شما بیدار شد ، تا حالا سال ها بود که این مشق را تمرین کرده بودم.
نمی دانستم که می شود درس خواندن را با یاد تو شروع کرد و نوشتن را پس از نام خدا به یاد تو مزین نمود.
خدایا ! کاش هیچگاه یاد فلان بازیگر و فلان خوننده مرا از یاد نجات بخش عالم ، غافل و بی خبر نمی کرد.
چو شب گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آید