هیچکس به من نگفت
که طولانی شدن غیبت شما ، به خاطر نداشتن یار است ، و من چقدر دیر دانستم که من هم می توانم یار شما باشم. اصلا در فکر من نمی گنجید که یاران تو از همین کره خاکی و تعدادی از آن ها از همین خاک پاک ایرانند.
اگر به من گفته بودند که یاران شما ، منتظر شما هستند ، گناه در زندگیشان راه ندارد و اخلاقشان ستودنی است ، هرگز گناه نمی کردم و با مادرم بسیار خوش اخلاق بودم ، اما دیر فهمیدم و ندانسته سمت گناه رفتم و در جوانی و غرور بلوغ ، دچار بداخلاقی هایی شدم.
اما می دانم حالا هم دیر نشده اگر شروع کنم قبولم می کنی و مهر خادمی بر پیشانیم می زنی که خادم تو ارباب عالم است.
من حتی تعداد یاران شما را که بیشتر از 313 نفر هستند را نمی دانستم ، اما وقتی شنیدم که به این تعداد محدود نمی شوند و دسته های بعدی هم در راه یاری شما ، قیام می کنند خوشحال شدم و امیدوار.
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
هیچکس به من نگفت
که یاد شما در قلبم باران نور و برکت می بارد که دانه وجودم را تا خورشید وجودت می پرورد و بالا می برد واین یعنی بهره مندی از تربیت خصوصی بهترین مربی عالم از جانب پروردگار.
تازه دانستم که حتی وقتی تو را فراموش کرده ام به یادم هستی ، اما چقدر دیر فهمیدم اگر یاد تو باشم تو مرا با نگاه ویژه ای یاد می کنی و این نگاه ویژه چه ها که نمیکند.
هر چند دیر ، اما خوب شد دانستم که اگر به یاد شما باشم شما مرا با دعای خالصانه و عنایت ویژه ، مورد توجه قرار می دهی و اینگونه من ، آنگونه می شوم که خدا می خواهد یعنی آماده یاری.
اگر از نوجوانی زودتر می فهمیدم که می شود شب ، هنگام خواب ، با یاد شما خوابید و صبح با یاد شما بیدار شد ، تا حالا سال ها بود که این مشق را تمرین کرده بودم.
نمی دانستم که می شود درس خواندن را با یاد تو شروع کرد و نوشتن را پس از نام خدا به یاد تو مزین نمود.
خدایا ! کاش هیچگاه یاد فلان بازیگر و فلان خوننده مرا از یاد نجات بخش عالم ، غافل و بی خبر نمی کرد.
چو شب گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آید
هیچکس به من نگفت
که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و اگر ما را رها کنی یا فراموش ، دشمن درون و برون دمار از ما در می آورد. چقدر شاد می شوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودی : " هرگز شما را از یاد نبرده ایم ."
مگر می شود که ارباب کریم ، نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.
اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشی ها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.
کسی به من نگفت که می شود با شما حرف زد ، درد دل کرد و قصه ها را غصه وار گفت.
نمی دانشتم که نوجوانان هم می توانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان ، و گاه گاهی ، نوای خوش " یابن الحسن" بر لب جاری سازند.
ای کاش از همان دوران نوجوانی می فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.
اما حالا هم که به خود آمده ام و می خواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیال های بی خود در دلم خانه کرده اند که ...؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قلبم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود.