هیچکس به من نگفت
که از کینه و حسد در دوران ظهورت خبری نیست، کینه می میرد و حسد تبعید می شود به نا کجا آباد وجود. همه با هم متحد و صمیمی خواهیم بود، اصلا بهانه ای برای کینه توزی نیست. آن عدل و عدالتی که شما حاکم کرده ای و همه را به حقشان رسانده ای دیگر جایی برای کینه نمی گذارد. عقل ها رشد می کند. میدان ، میدان رقابت در علم و معنویت می شود نه در شهوت و شکم بارگی و بی خدایی.
حتی شنیده ام حیوانات هم با هم به مسالمت زندگی می کنند. آنقدر مهر و الفت در فضا پخش می شود که میش و گرگ در کنار هم تعریف می کنند و می خندند که ما چه نادان بودیم که بر سر هم می پریدیم. بیماری ها ریشه کن می شود و شفا در هر خانه ای را می زند تا آن خانه را از غم و اندوه بیماری نجات دهد.
تازه وقتی شفا وارد می شود با کمال تعجب می بیند که عدالت قبل از اووارد شده است کهنه در جهانکه در تک تک خانه ها ، عدالت مهمان نه ، بلکه عضو همیشگی آن خانه شده است.
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است روز طـــلوع سبز تو فردای دیگری است
بوی بهشــت می وزد از کوچه باغ ها خاک زمین بهاری گل های دیگری ست